جستارهای اقتصادی (Mar 2025)

نگاهی انتقادی به هماهنگ‌پنداری جستجوی نفع شخصی و تحقق خیر جمعی با بهره‌گیری از آراء علامه طباطبایی (ره)

  • مهدی رزم آهنگ

DOI
https://doi.org/10.30471/iee.2025.10186.2418
Journal volume & issue
Vol. 22, no. 45
pp. 113 – 130

Abstract

Read online

پیشینه و اهمیت موضوع: بحث درباره رابطه نفع شخصی و خیر جمعی یکی از دغدغه‌های دیرینه در تاریخ دانش اقتصاد و علوم اجتماعی بوده است. از دوران مرکانتیلیست‌ها تا اقتصاددانان مدرن، شاهد نوساناتی پاندولی میان دو دیدگاه اصلی هستیم: گروهی که معتقدند پیگیری نفع شخصی به‌طورطبیعی به خیر جمعی منجر می‌شود (مانند آدام اسمیت و طرفداران لسه‌فر)، و گروهی که بر تعارض میان این دو تأکید کرده و مداخله دولت را برای تنظیم این رابطه ضروری می‌دانند (مانند جان استوارت میل، آرتور پیگو، و جان مینارد کینز). این حرکت پاندولی نشان‌دهنده فقدان اجماع در این حوزه است و بحران‌های اقتصادی و اجتماعی معاصر، نظیر بحران مالی 2008، مؤید این ادعاست که پاسخ‌های پیشین به این سؤال کارآمدی لازم را نداشته‌اند. ازاین‌رو، پژوهش حاضر با هدف بازنگری این موضوع و ارائه زاویه دیدی جدید، به‌ویژه با بهره‌گیری از آراء علامه طباطبایی، به این مناقشه ورود کرده است. مروری بر ادبیات موضوع 1. دیدگاه‌های متقدمین - مرکانتیلیست‌ها: این گروه معتقد بودند که نفع شخصی، اگر آزادانه دنبال شود، در تضاد با منافع عمومی قرار می‌گیرد و بنابراین مداخله گسترده دولت ضروری است. این دیدگاه ریشه در نگاه‌های یونانی و مدرسی داشت که نفع شخصی را بالقوه مخرب می‌دانستند. - فیزیوکرات‌ها: با معرفی مفهوم «قانون طبیعت»، فیزیوکرات‌ها به مقابله با مرکانتیلیسم پرداختند. اگرچه گاهی به‌عنوان حامیان لسه‌فر شناخته می‌شوند، اما در حوزه کشاورزی (که آن را تنها بخش مولد می‌دانستند) مداخله دولت را توصیه می‌کردند. - آدام اسمیت: اسمیت با معرفی مفهوم «دست نامرئی»، پیگیری نفع شخصی در حوزه اقتصادی را مشروع دانست و معتقد بود که این رفتار به‌طور ناخواسته به خیر جمعی منجر می‌شود. نوآوری اسمیت نه در تأکید بر نفع شخصی، بلکه در آشتی دادن آن با خیر جمعی بدون نیاز به قصد آگاهانه بود. - لیبرالیسم: در قرن‌های 17 تا 19، لیبرالیسم بر آزادی فردی در پیگیری نفع شخصی تأکید کرد و معتقد بود که بازار، از طریق رقابت و دسترسی برابر، می‌تواند حداکثر رفاه را برای جامعه به ارمغان آورد. این دیدگاه به ایده مداخله حداقلی دولت (لسه‌فر) منجر شد. 2. دیدگاه‌های منتقدان - جان استوارت میل: میل با رویکرد فایده‌گرایانه، جهان‌شمولی لسه‌فر را به چالش کشید و سه موقعیت را شناسایی کرد که در آنها نفع شخصی با خیر جمعی هم‌راستا نیست: اثرات سرریز رفتارها، ناتوانی افراد در تشخیص نفع واقعی خود، و عدم تقارن اطلاعات (مثلاً در روابط کارگر - کارفرما). - هنری سیجویک: او نیز بر وجود واگرایی میان منافع فردی و عمومی تأکید کرد و مداخله دولت را در شرایط خاص ضروری دانست. آلفرد مارشال: مارشال با تحلیل بازدهی‌های مختلف در صنایع، سیاست‌های حمایتی برای صنایع با بازدهی فزاینده و محدودکننده برای صنایع با بازدهی کاهنده را پیشنهاد کرد. - آرتور پیگو: پیگو مفهوم «شکست بازار» را پررنگ کرد و مصادیقی از عدم همسویی نفع شخصی و خیر جمعی را معرفی نمود. او برخلاف پیشینیان، بدبینی به دولت را کنار گذاشت و مداخله دولت را برای رفع این ناکارآمدی‌ها توصیه کرد. - جان مینارد کینز: او در مقاله «پایان لسه‌فر»، آزادی طبیعی را به‌عنوان مبنای رفتار اقتصادی رد کرد و آن را به حوزه‌های فلسفی و سیاسی محدود دانست. او پذیرش همسویی نفع شخصی و خیر جمعی را نتیجه ساده‌انگاری اقتصاددانان دانست. 3. دیدگاه‌های متأخر - رونالد کوز: وی با تأکید بر حقوق مالکیت و هزینه‌های مبادله ناچیز، معتقد بود که کنشگران خصوصی می‌توانند بدون مداخله دولت، اثرات خارجی را مدیریت کنند. - مکتب انتخاب عمومی (بوکانان و تولاک): این مکتب با فرض رفتار مبتنی‌بر نفع شخصی در نهادهای عمومی، ناکارآمدی دولت را مشابه بازار دانست و مداخله دولت را راه‌حل قطعی برای تعارض نفع شخصی و خیر جمعی ندانست. - اقتصاد رفتاری (کانمن و تیلر): این حوزه با به چالش کشیدن فرض انسان عقلایی، نشان داد که افراد همیشه به‌صورت خودخواهانه عمل نمی‌کنند و ملاحظات اجتماعی و اخلاقی در رفتار آنها نقش دارد. - اقتصاد نورونی: این حوزه با بررسی فرآیندهای عصبی و احساسی، رابطه پیچیده میان نفع شخصی و خیر جمعی را وابسته به نوع انتخاب (کوتاه‌مدت یا بلندمدت) دانست. مبانی نظری پژوهش: پژوهش با تکیه بر سه اصل نظری برگرفته از آراء علامه طباطبایی به تحلیل موضوع پرداخته است: 1. اصل نیاز: انسان موجودی نیازمند است که نیازهایش از دوران سنتی (خوراک، پوشاک، سرپناه) به نیازهای مدرن (ارتباطات دیجیتال، درمان‌های پیشرفته، ابزارهای پرداخت نوین) تکامل یافته است. این نیازها مستلزم تعامل با دیگران است؛ زیرا انسان به‌تنهایی قادر به رفع همه نیازهای خود نیست. 2. اصل استخدام: علامه طباطبایی معتقد است که رفع نیازهای انسان نیازمند «استخدام طرفینی» است؛ به‌گونه‌ای‌که هر فرد برای رفع نیاز خود، دیگران را به خدمت می‌گیرد و خود نیز در خدمت دیگران قرار می‌گیرد. این اصل، منشأ تشکیل اجتماع است؛ زیرا انسان برای تأمین منافع خود به همکاری با دیگران نیاز دارد. باوجوداین، این همکاری می‌تواند به تعارض و استثمار منجر شود، اگر به‌درستی تنظیم نشود. 3. اصل تعارض در بهره‌مندی از مواهب: تلاش انسان برای رفع نیازهایش از طریق طبیعت و همنوعان، همواره با سطحی از تعارض منافع همراه است. این تعارض ناشی از محدودیت منابع و خواسته‌های نامحدود انسان است و در تاریخ و جغرافیا به شکل تنش‌های کوچک (مانند اختلاف بر سر مالکیت زمین) تا بزرگ (جنگ بر سر منابع نفت) قابل مشاهده است. تحلیل و دیدگاه بدیل: پژوهش با نقد دو خطای راهبردی در رویکردهای سنتی به رابطه نفع شخصی و خیر جمعی، دیدگاه بدیلی ارائه می‌دهد: خطای اول: کلی‌نگری جهان‌شمول: بسیاری از اندیشمندان تلاش کرده‌اند رابطه‌ای کلی میان نفع شخصی و خیر جمعی برای همه کالاها و خدمات برقرار کنند. این رویکرد، پیچیدگی‌های خاص هر حوزه را نادیده می‌گیرد؛ حتی استثنائات محدود (مانند موارد مطرح‌شده توسط میل) این کلی‌نگری را اصلاح نمی‌کند. خطای دوم: دسته‌بندی نادقیق مواهب: دسته‌بندی متعارف کالاها در اقتصاد (براساس رقابت‌پذیری و استثناپذیری) به چهار گروه کالاهای خصوصی، عمومی، منابع مشاع، و انحصارهای طبیعی، جزئیات و تفاوت‌های ماهوی میان مواهب را نادیده می‌گیرد. برای‌مثال، آیا می‌توان منابع مشاع مانند دریاچه برای ماهیگیری و منابع نفت و گاز را با یک سازوکار مشابه مدیریت کرد؟ دیدگاه بدیل پژوهش، که با الهام از آراء علامه طباطبایی شکل گرفته، این است که رابطه نفع شخصی و خیر جمعی صفت‌پذیر است؛ به این معنا که باید برای هر کالا، خدمت، یا موهبت به‌صورت جداگانه بررسی شود. این بررسی نیازمند شناسایی سه ویژگی است: - کنشگران اصلی: چه کسانی در تولید، توزیع، یا مصرف این موهبت دخیل‌اند؟ - محدوده اعمال نفع شخصی: تا چه حد می‌توان نفع شخصی را در شرایط آزادی کامل دنبال کرد؟ - گستردگی اثر نفع شخصی: پیامدهای رفتار مبتنی‌بر نفع شخصی تا چه حد بر دیگران یا جامعه اثر می‌گذارد؟ این تحلیل نشان می‌دهد که سازوکارهای مدیریت مواهب باید در یک طیف فازی (از آزادی کامل تا مداخله حداکثری دولت) جای گیرند، بسته به ویژگی‌های خاص هر موهبت. نتیجه‌گیری: رویکرد بدیل پژوهش، که ریشه در اصول نیاز، استخدام، و تعارض منافع علامه طباطبایی دارد، بر این تأکید می‌کند که رابطه نفع شخصی و خیر جمعی باید به‌صورت موردی و با توجه به ویژگی‌های هر موهبت بررسی شود. این دیدگاه نه‌تنها کلی‌نگری‌های سنتی را به چالش می‌کشد، بلکه دسته‌بندی‌های متعارف کالاها را نیز ناکافی می‌داند. دلالت سیاستی این پژوهش، طراحی سازوکارهای تخصیص منابع مبتنی بر ماهیت خاص هر حوزه است؛ از آزادی بازار برای برخی کالاها تا تنظیم‌گری دولتی برای مواهب حساس‌تر. این رویکرد می‌تواند به کاهش تعارضات منافع و تحقق عادلانه‌تر خیر جمعی کمک کند. طبقه‌بندی JEL: Z13, P51, D70, B30, B13, Z13.

Keywords