مجله زبان و ادبیات عربی (Aug 2023)

خوانشی روانکاوانه از الصبار بر اساس نظریۀ شخصیت فروید

  • اویس محمدی

DOI
https://doi.org/10.22067/jallv15.i2.2302-1230
Journal volume & issue
Vol. 15, no. 2
pp. 56 – 41

Abstract

Read online

الصبار نوشتۀ سحر خلیفه بیانگر ذهنیت ملت استعمار زدۀ فلسطین در دهه­های پایانی قرن بیستم است. این داستان شخصیت­های بسیاری دارد که هرکدام نمایانگر بخشی از این ذهنیت­اند. با تحلیل­ روانکاوانۀ شخصیت­های داستان، می­توان لایه­های پنهان آن را رمزگشایی کرد و ذهنیت جامعۀ فلسطینی، در نیمۀ دوم قرن بیستم را درک نمود. طبق دیدگاه فروید، روان انسان (خودآگاه و ناخودآگاه) از سه بخش شکل‌گرفته است. بخش نخست، نهاد است که دربردارندۀ خواسته­های طبیعی نخستین انسان و غریزۀ لذت و حیات است. رویارویی کودک با واقعیت، سبب شکل­گیری بخشی واقع­بین و منطقی در نهاد می­شود که فروید آن را «من» می­نامد. در ادامه روند رشد انسان، بخشی به نام «فرامن»، از دل «من» جدا می­شود. فرامن، بعد آرمان­گرا و اخلاق­مدار ذهن است که همواره نهاد را به خاطر تمایلات غریزی­اش ناچیز می­شمارد و «من» را به خاطر همراهی گاه­به­گاه­اش با نهاد، سرزنش می­کند. طبق خوانش صورت­گرفته از داستان، شخصیت­های الصبار سه نوع­اند در نظر گرفته­شده­اند و هر کدام نمودی از یکی از بخش­های سه­گانۀ ذهن انگاشته شده­اند؛ عامۀ مردم و کارگران، نمایندۀ نهاد فرض شده­اند؛ آنها آرمان­ها را کنار گذاشته­اند و تنها به نیازهای اولیه و بقا می­اندیشند. عادل –که فردی خردگرا و واقع­بین است و امور کارگران را سامان می­دهد- نمایندۀ «من» فرض شده است. اسامه نیز نمودی از فرامن تلقی شده؛ او همواره عادل را به آرمان­گرایی دعوت می­کند و از او می­خواهد مردم را به مقاومت فرابخواند، ولی عادل، اسامه را به واقع­بینی دعوت می­کند. عادل در طول داستان، نقطۀ مقابل اسامه است و دیدگاه­های او را همواره رد می­کند ولی در پایان، تغییر موضع می­دهد و از جایگاه من، به من متعالی تبدیل می­شود و و نگاهش به واقعیت، آرمان­گرایانه می­شود. به نحوی که شخصیت تکامل­یافتۀ او، هم مصلحت­اندیش است و هم آرمان­گرا و عمل­گرا؛ ذهنیت عادلِ پایان داستان، همانی است که خلیفه، در ناخودآگاهش برای ملت فلسطین می­خواهد و آرزو دارد.

Keywords