پژوهش ادبیات معاصر جهان (Jan 2024)
تطبیق شخصیت اصلی دو داستان کوتاه «ویلان الدوله» جمال زاده و «شورتی» میخائیل نعیمه بر اساس نظریه فردنگر آلفرد آدلر
Abstract
ادبیات تطبیقی علاوه بر مطالعه رابطهی ادبیات ملتهای مختلف با یکدیگر، وارد حوزه رابطه ادبیات با دیگر علوم انسانی نیز میشود. یکی از این علوم، روانشناسی است که در دهههای نخستین قرن نوزدهم پای به عرصه ادبیات گذاشت و نوعی نقد را تحت عنوان «نقد روانشناختی ادبیات» یا «نقد روانکاوانه» پدید آورد. از جمله نظریههای کاربردی در زمینه نقد روانکاوانه، نظریهی شخصیت فردنگر «آلفرد آدلر» روانشناس اتریشی است که جنبه اجتماعی در آن غلبه دارد و چکیدهی نهایی آن عبارت است از اینکه انسان عضو مهمی از سیستم اجتماعی است و شخصیتش در همین چارچوب شکل میگیرد. تشابهاتی میان شخصیت اصلی دو داستان «ویلانالدوله» محمدعلی جمالزاده و «شورتی» میخائیل نعیمه از منظر نقد روانکاوانه وجود دارد که زمینه تطبیقی آنها براساس نظریه فردگرای آلفرد آدلر را فراهم میآورد؛ بنابراین در این پژوهش با هدف شناخت هرچه بیشتر دو نویسنده و داستانهای آنها، تلاش میشود شخصیت اصلی آنها با روش توصیفی- تحلیلی و در چارچوب مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی و البته براساس نظریهی روانشناختی فردنگر آلفرد آدلر بررسی تطبیقی شود. نتایج تحقیق نشان میدهد که شخصیت هر دو داستان تحت تأثیر محیط و شرایط اجتماعی شکل گرفته است. تحقیق همچنین عقدهی حقارت شدید ویلانالدوله و شورتی را نشان داد که در ویلانالدوله ناشی از نازپروردگی و غفلت و در شورتی، از مشکلات جسمی و عضوی نشأت میگیرد. شخصیت دو داستان دو مسیر متفاوت را برای رسیدن به غایت نهایی دنبال میکند که در ویلانالدوله، این غایت، موفقیت و مصلحت شخصی و در شورتی، موفقیت جمعی و مصلحت اجتماعی است.
Keywords