پژوهش ادبیات معاصر جهان (Jan 2024)

تطبیق شخصیت اصلی دو داستان کوتاه «ویلان الدوله» جمال زاده و «شورتی» میخائیل نعیمه بر اساس نظریه فردنگر آلفرد آدلر

  • سجاد عربی,
  • علی اصغر قهرمانی مقبل,
  • ناصر زارع,
  • رسول بلاوی,
  • محمدجواد پورعابد

DOI
https://doi.org/10.22059/jor.2022.324728.2163
Journal volume & issue
Vol. 28, no. 2
pp. 475 – 497

Abstract

Read online

ادبیات تطبیقی علاوه بر مطالعه رابطه‌ی ادبیات ملت­های مختلف با یکدیگر، وارد حوزه رابطه ادبیات با دیگر علوم انسانی نیز می­شود. یکی از این علوم، روان­شناسی است که در دهه­های نخستین قرن نوزدهم پای به عرصه ادبیات گذاشت و نوعی نقد را تحت عنوان «نقد روان­شناختی ادبیات» یا «نقد روانکاوانه» پدید آورد. از جمله نظریه­های کاربردی در زمینه نقد روانکاوانه، نظریه‌ی شخصیت فردنگر «آلفرد آدلر» روان­شناس اتریشی است که جنبه اجتماعی در آن غلبه دارد و چکیده‌ی نهایی آن عبارت است از اینکه انسان عضو مهمی از سیستم اجتماعی است و شخصیتش در همین چارچوب شکل می­گیرد. تشابهاتی میان شخصیت اصلی دو داستان «ویلان­الدوله» محمدعلی جمال­زاده و «شورتی» میخائیل نعیمه از منظر نقد روانکاوانه وجود دارد که زمینه تطبیقی آنها براساس نظریه فردگرای آلفرد آدلر را فراهم می­آورد؛ بنابراین در این پژوهش با هدف شناخت هرچه بیشتر دو نویسنده و داستان­های آنها، تلاش می­شود شخصیت اصلی آنها با روش توصیفی- تحلیلی و در چارچوب مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی و البته براساس نظریه‌ی روان­شناختی فردنگر آلفرد آدلر بررسی تطبیقی شود. نتایج تحقیق نشان می­دهد که شخصیت هر دو داستان تحت تأثیر محیط و شرایط اجتماعی شکل گرفته است. تحقیق همچنین عقده‌ی حقارت شدید ویلان­الدوله و شورتی را نشان داد که در ویلان­الدوله ناشی از نازپروردگی و غفلت و در شورتی، از مشکلات جسمی و عضوی نشأت می­گیرد. شخصیت دو داستان دو مسیر متفاوت را برای رسیدن به غایت نهایی دنبال می­کند که در ویلان­الدوله، این غایت، موفقیت و مصلحت شخصی و در شورتی، موفقیت جمعی و مصلحت اجتماعی است.

Keywords