Journal of Philosophical Investigations (Mar 2024)
ژیل دلوز و روایت رهایی سوژه بر اساسِ کتاب «منطق احساس»
Abstract
ژیل دلوز در کتاب «منطق احساس» که شرحی بر نقاشیهای فرانسیس بیکن است به صراحت و مکرر از نقد روایت میگوید؛ اما حقیقت این است که او نه روایت به طور کلی که روایت فیگوراتیو و بازنمایانه را رد میکند و از نحوه روایتی بدیل در نقاشیهای بیکن سخن میگوید. موضوع این مقاله آشکار کردن این شیوه بدیل روایت نه در کار بیکن که در کار خود دلوز در این کتاب است. به زعم نگارنده دلوز در «منطق احساس» شیوه روایت بسیار جالب توجهی دارد، او در این کتاب یک کارگردان تئاتر است. او با زدودن همه عناصر روایت فیگوراتیو و بازنمایانه به دو عنصر میرسد: صحنه و فیگور، صحنه خالی و فیگور منزوی و میخکوب در صحنه. ما در کل روایتمان از «منطق احساس» تنها به این دو عنصر پایبند میمانیم و درصدد آشکار کردن نسبتهای تغییریابنده میان این دو عنصریم که همچون موتور محرک روایتمان عمل میکند. اگر این دو، عناصر اصلی این روایت باشند موضوع روایت از این قرار است: رهایی فیگور منجمد در صحنه؛ اما این آزادی بیواسطه رخ نمیدهد و شامل پنج مرحله یا پرده است: یک) انزوا و گیرافتادگی فیگور. دو) کژسانی فیگور. سه) متلاشی شدن فیگور. چهار) ناپدید شدن فیگور. پنج) تولد فیگور رهایی یافته بهمنزله یک بندباز، به بیان دیگر ورزشکارانگی در اتاق خواب. این پنج مرحله پنج پرده روایت اجرای تئاتریاند که در نهایتِ آن رهاییِ فیگورِ در بند محقق میشود.
Keywords