Metaphysics (Sep 2018)

انقلاب در زبان: مبانی نظریه‌ی معنا نزد کریستوا

  • حسن فتح‌زاده,
  • مرضیه دارابی,
  • شمس‌الملوک مصطفوی

DOI
https://doi.org/10.22108/mph.2018.109637.1091
Journal volume & issue
Vol. 10, no. 26
pp. 17 – 32

Abstract

Read online

نظریۀ معناکاوی کریستوا را میتوان متأثر از دو گرایش پدیدارشناسی و روانکاوی دانست. درواقع کریستوا با بیان عمل‌کرد معنازایی یا به عبارتی مواجهۀ فرایندهای دلالت (امر نشانهای و امر نمادین‌) به پدیدارشناسی و روانکاوی بازگشتی انقلابی دارد. وی برای عمق‌دادن به تفسیر معنا، و شرح و تفسیر امر نمادین به پدیدارشناسی رجوع می‌کند و امر نشانهای را از روانکاوی فروید به ارث میبرد. کریستوا با برداشت خود از پدیدارشناسی هوسرل، میان پدیدارشناسی و روانکاوی ارتباط برقرار میکند و می‌کوشد بر این پایه نظریهای برای فرایند دلالت (معنازایی) ارائه دهد. مواجهۀ نظریۀ پدیدارشناسانه و روانکاوانه با یک‌دیگر بستری را فراهم می‌آورد تا کریستوا نظریۀ معنا و سوبژکتیویتۀ خود را بسط دهد. در فضایی که غلبه با امر نمادین است، کریستوا تلاش می‌کند با بازتعریف فرایند دلالتی، امکان سرکشی و بازتولید معنا را به فرایندی انگیخته و دائمی تبدیل کند. وی می‌کوشد با بهره‌گیری از این مفهومِ پویا، بازنمایی متفاوتی در زبان تولید کند و این خود انقلابی در درون زبان و ساختارهای فرهنگی است. این نوشتار در پی آن است تا پس از مروری بر عناصر دخیل در «فرایند دلالتی» در اندیشۀ کریستوا، به تأثیر عواملی هم‌چون روانکاوی فرویدی‌ـ‌لکانی و پدیدارشناسی، در بسط نظریۀ معنا بپردازد و پرده از این انقلاب بردارد. پروژۀ کریستوا درحقیقت سویۀ دیگری از واسازی دریدایی از زبان متافیزیکی است.

Keywords