مجله علوم تربیتی (Aug 1999)

بررسی‌ نقش‌ روان‌نژندگرایی‌ ، باورهای‌ مربوط‌ به‌ درد و راهبردهای‌ مقابله‌ای ‌ در سازگاری‌ با درد مزمن‌

  • محمدعلی‌ اصغری‌مقدم‌

DOI
https://doi.org/10.22055/edus.1999.16095
Journal volume & issue
Vol. 6, no. 1
pp. 1 – 32

Abstract

Read online

اصطلاح‌ درد مزمن‌ معمولاً برای‌ توصیف‌ دردی‌ غیرسرطانی‌ و مقاوم‌ به‌ درمان‌ به‌ کار می‌رود که‌ علی‌رغم‌ درمانهای‌ انجام‌ شده‌ بیش‌ از شش‌ ماه‌ تداوم‌ یافته‌ است‌. دردهای‌ مزمن‌ برای‌ بسیاری‌ از بیماران‌ مشکلاتی‌ ایجاد می‌کند که‌ از میان‌ آنها می‌توان‌ افسردگی‌، اضطراب‌، کاهش‌ کار و فعالیتهای‌ روزمره‌، ناتوانی‌ جسمانی‌ و مراجعه‌ مکرر به‌ مراکز درمانی‌ را ذکر کرد. اما بررسیهای‌ انجام‌ شده‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ همه‌ افراد دارای‌ درد مزمن‌ به‌ این‌ گونه‌ مشکلات‌ مبتلا نیستند. با توجه‌ به‌ اینکه‌ درد مزمن‌ همواره‌ با اختلال‌ در سازگاری‌ همراه‌ نیست‌ تعیین‌ عوامل‌ مؤثر بر میزان‌ سازگاری‌ با درد می‌تواند امکان‌ طراحی‌ روشهای‌ کارآمدی‌ را فراهم‌ آورد تا به‌ کمک‌ آنها بتوان‌ به‌ افرادی‌ که‌ دارای‌ سازگاری‌ نامطلوبی‌ با درد مزمن‌ هستند و یا در معرض‌ خطر ناسازگاری‌ هژستند کمک‌ کرد. در پژوهش‌ حاضر 145 بیمار دارای‌ درد مزمن‌ به‌ مدت‌ 9 ماه‌ مورد مطالعه‌ قرار گرفتند. در ابتدای‌ مطالعه‌ (خط‌ پایه‌) متغیرهای‌ روان‌ نژندگرایی‌، شدت‌ درد، خودکفایی‌ مربوط‌ به‌ درد، میزان‌ کنترل‌ بر درد، باور به‌ پایداری‌ درد و راهبرد مقابله‌ای‌ فاجعه‌ آفرینی‌ به‌ عنوان‌ متغیرهای‌ پیش‌ بینی‌ کننده‌ سازگاری‌ با درد و افسردگی‌، ناتوانی‌ جسمانی‌، رفتارهای‌ شکایت‌ از درد و میزان‌ مصرف‌ دارو به‌ عنوان‌ متغیرهای‌ ارزیابی‌ کننده‌ میزان‌ سازگاری‌ با درد مورد سنجش‌ قرار گرفتند. متغیرهای‌ اخیر به‌ مدت‌ 9 ماه‌، هر سه‌ ماه‌ یکبار، اندازه‌گیری‌ شدند. داده‌های‌ مطالعه‌ با استفاده‌ از روش‌ تحلیل‌ رگرسیون‌ چند متغیری‌ سلسله‌ مراتبی‌ مورد بررسی‌ قرار گرفتند. نتایج‌ این‌ تحلیلها نشان‌ داد که‌ پس‌ از کنترل‌ اثرات‌ سن‌، جنسیت‌، سابقه‌ درد و شدت‌ درد، روان‌نژندگرایی‌ می‌تواند شدت‌ افسردگی‌ و شکایت‌ از درد را در طول‌ 9 ماه‌ پیش‌بینی‌ کند. پس‌ از کنترل‌ اثر روان‌نژندگرایی‌، بیمارانی‌ که‌ در ابتدای‌ مطالعه‌ میزان‌ خودکفایی‌ بالاتری‌ را در مورد درد خود گزارش‌ کرده‌ بودند در طول‌ مطالعه‌ افسردگی‌، ناتوانی‌ جسمانی‌ و رفتارهای‌ شکایت‌ از درد کمتری‌ را گزارش‌ کرده‌ بودند. آن‌ گروه‌ از بیمارانی‌ که‌ در ابتدای‌ مطالعه‌ از راهبرد مقابله‌ای‌ فاجعه‌آفرینی‌ به‌ هنگام‌ مواجهه‌ با درد بیشتر استفاده‌ می‌کردند در فاصله‌ 3 ماه‌ پس‌ از آغاز مطالعه‌ افسردگی‌ شدیدتری‌ را گزارش‌ کردند. بالاخره‌ بیمارانی‌ که‌ در ابتدای‌ مطالعه‌ میزان‌ کنترل‌ بیشتری‌ را بر درد خود گزارش‌ کرده‌ بودند در فاصله‌ 3 ماه‌ و 6 ماه‌ از آغاز مطالعه‌ مصرف‌ داروی‌ کمتری‌ را گزارش‌ کرده‌ بودند. در این‌ نوشتار یافته‌های‌ فوق‌ و کاربردهای‌ بالینی‌ احتمالی‌ آنها مورد بررسی‌ قرار خواهند گرفت‌.

Keywords