Journal of Philosophical Investigations (Feb 2014)
مفهوم «نیستی» در اندیشۀ هایدگر و فلسفۀ چین
Abstract
تحلیل بحث نیستی در فلسفۀ هایدگر به خصوص در آثار متأخر وی، و جایگاهی که وی برای نیستی در وصول به حقیقت هستی و آشکارگی قائل است، اهمیتی به سزا در تاریخ فلسفۀ غرب دارد. هایدگر این بحث را در فرازهای مختلف، از جمله در تبیین دازاین و اگزیستانس و در راهیابی به نسبتهای انتولوژیک به صورتی ایجابی و نه سلبی مطرح میکند. وی دازاین را در سیر به سوی نیستی و در حالت ترسآگاهی(Angst) به تصویر میکشد. از طرف دیگر چنین مینماید که مفهوم نیستی در فلسفههای چینی از مفاهیم اصلی و کلیدی محسوب میشود. در تفکر چینی، درهم تنیدگی هستی (Yu) و نیستی(Wu) عامل مؤثری برای درک وحدت و همبستگی میان نیروها و پدیدهها، فعّالیتها و انفعالات و معنا بخشی به کنشهای میان هستندهها تلقی میشود که با نگرشی هستیشناختی قابل تشخیص است. مسئلۀ اصلی این جستار، ویژگی نیستی و کارکرد آن در تعامل «هستی»(Being) و «ناهستی»(Non Being) است. در این نوشتار برآنیم تا ضمن بررسی معناهای مختلف «نیستی» در دو فلسفه، به تحلیلی تطبیقی در مورد کارکرد این مفهوم در ارتباط میان «نیستی» و «هستی» بپردازیم. همچنین تلاش شده مفهوم غیر پوچگرایانه و غیرسلبی «نیستی» در فلسفۀ چین به خصوص در آیینهای دائویی(Daoism) و ذن بودیسم Zen Buddhism)) با معنای نیستی در اندیشۀ هایدگر مورد مقایسه قرار گیرد و ضمن بررسی مفاهیمی مانند «حقیقت و گشایش»، «راه» و «رهایی از تفکر»، تقرب به سوی هستی مورد کاوش قرار گیرد.