مبانی نظری هنرهای تجسمی (Feb 2020)
مرگاندیشی به مثابهی بنیانی در بررسی هنر میان دو رود باستان
Abstract
ناکارآمدی دیدگاههای زیباییشناسانه و نبود مفاهیم جدیدی مانند «هنر» در فرهنگهای باستانی، لزوم تجدید نظر در شیوههای پژوهشی در این زمینه را ضروری میسازند. در این مقاله، سعی میشود تا از روزن «مرگاندیشی» به مثابه انگیختار تخیل خلاق، بنیانی برای درک برخی از آثار هنری در میاندو رود باستان فراهم آید. بر این اساس، تلاش میشود تا با ترسیم شبکه اصلی باورهایی که «مرگ» در ارتباط با آنها معنا مییابد، دریافتِ غالبِ رایج نسبت به مرگ در این حوزه تمدنی روشن گردد. دریافتی که مرگ را پایان کار آدمی نمیداند، بلکه آن را آغازی برای ورود به جهانی رنگ و رو رفته و نمور در نظر میگیرد. این سرنوشت غمانگیز و تغییرناپذیر انسانی، آنچنان تلخ و نپذیرفتنی است که شاهان و نخبگانِ میان دو رود باستان، سعی میکنند با غلبه بر انسانیت خود و ورود به جرگه خدایان از آن احتراز کنند. در ادامه، بر مبنای چنین دریافتی، بُنمایههای شاخصی مانند گلدانهای آب، حضور شاه در پیشگاه ایزد و دریافت نمادهایی مانند چوب و حلقه، به مثابه دستیابی به زندگی فرا انسانی و غلبه بر اندوه ابدی زندگی پس از مرگ ارزیابی میشوند. پر واضح است که چنین نقشمایههایی صرفاً در مورد شاهان و برگزیدگان به کار میروند و آشکارا بر ویژگیهای درباری خود تاکید میکنند.
Keywords