Ta̓ammulāt-i Falsafī (Jun 2010)
عقلانیتِ اخلاقی زیستن از نگاه تامس نیگل
Abstract
با فرض آنکه عقلانیت ممیزهی آدمی و مؤلفهی مطلوب اوست؛ و نیز با فرض اینکه رفتارهای به ظاهر دیگرنگرانه و اخلاقی از او سر میزند، آیا اخلاقی زیستن عقلانی است؟ آیا اخلاقی زیستن با اقتضای عقلانیت سازگار است؟ با چه مدلی از عقلانیت؛ عمل؛ عقل و استدلال عملی میتوان از اخلاقی زیستن دفاع کرد؟ غایت طرح تامس نیگل فیلسوف جامعالاطرافِ تحلیلی معاصر، دفاع از عقلانیت اخلاقی زیستن است. روش او در این طرح، مهندسیِ معکوس و بیرون کشیدن مفروضات و توالی فاسد و نامعقول دیدگاه مقابل (خودگزینی اخلاقی = ethical egoism) است. وی با تکیه بر تحلیل و تدقیق در استدلال مآلاندیشانه (prudetial) نتیجه میگیرد که اگر ملاحظهی منافع درازمدت یک عمل، دلیلی برای انجام آن در حال حاضر میشود، این انگیزش مبتنی بر تصوری غیرزمانمند (timeless) از زمان و شخص است، یعنی در چنین انگیزشی فرد خود را بهعنوان موجودی منتشر در زمان که در همهی زمانها به یک اندازه واقعی است تصور میکند. اثر انگیزشی این تصور، موجب میشود منافع آینده به اندازهی منافع فعلی شخص اهمیت داشته باشد (این تصویر در کنار مابعدالطبیعهای است که از زمان در ذهن شخص است و آینده و حال را به یک اندازه، اجزای واقعی زمان میداند). اگر در مورد مآلاندیشی، زمان آینده را میتوان از منظری عینی، زمانی به یک اندازه واقعی دانست که اثر انگیزشی از راه دور دارد؛ دلیلی نداریم که در مورد نوعدوستی و دیگرگزینی (altruism) چنین انگیزشی با ملاحظهی واقعیتِ دیگر افراد (و منافع و علایقشان) امکان وقوع نداشته باشد. جهات و ملاحظات نوعدوستانه (و سایر جهات و ملاحظات فارغ از فاعل) میتواند درست به اندازی جهات و ملاحظات مآلاندیشانه انگیزش «عقلانی» داشته باشد (فراتر از میل و منافع فرد یا احساسات و عوطف همدلی و نیکخواهی). این انگیزش متکی بر تصویری بیرونی است که شخص به خود و دیگران دارد. از منظر بیرونی آدمی هیچ ممیزهی خاصی ندارد که بر اساس آن قدر ببیند و رنج نبرد و در مرکز توجه دیگران قرار گیرد. درست است که من بنابر ملاحظات خاصی ـ حس منفعتطلبی ـ که نیروی هنجاری برای من دارند عمل میکنم و آنها ادلهی سابجکتیو هستند، اما من میتوانم خودم را از «منظری غیرشخصی صرفاً بهعنوان یک شخص»(در میان دیگرانی که به یک اندازه واقعیاند) بنگرم. وقتی من خود را اینگونه مینگرم این ملاحظات (خاص) را بهنحوی مینگرم که باز هم نیروی انگیزشی دارند (و اگر من اینگونه ننگرم، از گسست (dissociation) میان منظر و احکام شخصی و غیرشخصی که میتوانم در مورد خود داشته باشم رنج میبرم (آنچه هر جملهی اول شخص بیان میکند میتواند به همان صورت در زمان غیرشخصی و از موضع غیرشخصی گفته شود)(PA, ch11) . عدم پذیرش این امر که بنابر نظر نیگل خودگرایان، به آن معتقدند، آنها را به روایتی از خود تنهاانگاری (solipsism) وادار میکند.