Pizhūhish/hā-yi Falsafī- Kalāmī (Mar 2013)

خوانش فارابی و گادامر از افلاطون

  • مرتضی حسین

DOI
https://doi.org/10.22091/pfk.2013.67
Journal volume & issue
Vol. 14, no. 55-56
pp. 225 – 248

Abstract

Read online

چکیده فارابی فلسفه افلاطون را در قالب زبان و روش ارسطو توضیح داده و از منطق صوری در تفسیرهای خویش سود جسته است. اما گادامر معتقد است فلسفه دیالکتیکی افلاطون را فقط با دیالکتیک خودش و نه با روشی دیگر می‌توان فهمید. فارابی فیلسوفی مشائی است اما به تفاوت شیوه بیان دیالکتیکی افلاطون و روش صوری ارسطو در آثارش اشاره می‌کند. او در تدوین فلسفه نوینش به تفکر توفیقی تمدن اسلامی که لازمه آن وحدت اصل تفکر فلسفی است توجه کرده است. تقسیم‌بندی نوین فارابی از علوم، و منشأ یکسان دیانت و فلسفه در تفکر او به همین نکته باز می‌گردد. در نهایت فارابی چنین نتیجه می‌گیرد که می‌توان میان افلاطون و ارسطو وفاق (جمع) ایجاد کرد. اما برخلاف فارابی، گادامر بر اساس پرسش و پاسخ هرمنوتیکی می‌خواهد با امتزاج افق خویش با متن، به پرسش‌های پنهانی که افلاطون در پی پاسخ به آنهاست برسد. از نظر او، متن بیگانه‌ای است که حالت پرسش و پاسخ دادن به آن، نحوه وجودی آناست. این رجوع به متن مستلزم دوری هرمنوتیکی است، اما او دور هرمنوتیکی را صوری ندانسته، آن را بری از اشکال‌های وارد بر روش‌های نظری می‌داند. گادامر اختلافات ارسطو با افلاطون را برآمده از روش صوری ارسطو و تنها در شیوه بیان او می‌داند و معتقد است می‌توان میان افلاطون و ارسطو وفاق ایجاد کرد. در این نوشتار نشان می‌دهیم فارابی (بر اساس روش صوری) و گادامر (بر اساس هرمنوتیک فلسفی) به نتیجه‌ای واحد، یعنی وفاق افلاطون و ارسطو، رسیده‌اند. مسلماً یکسان دانستن آرای افلاطون و ارسطو با تفسیرهای فلسفی، رقیبی برای رهیافت‌های صرفاً تاریخی- تجربی است که در آن فلسفه فارابی را التقاطی از آرای افلاطون و ارسطو دانسته‌اند.

Keywords