منظر (Feb 2017)
طبیعت انسانی در نگاه عرفانی باغ در منظر حافظ
Abstract
برای تبیین جایگاه باغ در منظر حافظ و بیانِ این مسئله که نسبت و ارتباط هنر باغ و شعر از حیث آفرینش هنری باهم چیست که مفهوم باغ به نحوی پربسامد در شعر حافظ حضور مییابد، باید ساحت ادراکی این دو مورد مداقه قرار گیرد. مقایسه این دو هنر بر اساس مؤلفههای بصری، شکلی صرف یا وجوه تعقلی صرف امکانپذیر نیست و در این زمینه تعلق این دو هنر به دو ساحت ادراکی مختلف هنرهای تجسمی و غیر تجسمی و سلسلهِ تحولات نگاه درونی و انفسی به طبیعت را در جریان شعر فارسی باید موردتوجه قرار گیرد. هدف این مقاله کشف چگونگی این رابطه درونی است و میخواهد نشان دهد استفاده فراوان از واژگان مرتبط با باغ در شعر حافظ را باید محصول قرابت نحوه آفرینش هنری در رابطه با تبیین حکمت آفرینش در نگاه او دانست. قرابتی که نه از همنشینی باغ ساز و شاعر در عالم بیرون که از ارتباطی درونی و انفسی حاصل میشود. طبیعت در شعر حافظ بهطورکلی و باغ بهطور خاص، توصیف عینیات نیست و برای شناخت آن باید جهانبینی شاعر را مورد مداقه قرار داد. برای شناخت جهانبینی عارف، شناخت سیر تحول نگاه به طبیعت در نزد عارفان و تبدل مفهوم زهد در تاریخ تصوف ضرورت مییابد. در چنین بینشی است که بهشت زمینی میشود و زمین بهشتی. از طرفی بنیان فکری هنرمند هر دو وجه فاعلی و مفعولی طبیعت را میشناسد. وجه فاعلی آنکه آفرینش هنری در قالب شعر، باغ و ... از آن سرچشمه میگیرد و هنر را بااخلاق مربوط میکند. قلمرو هنر آنجا آغاز میشود که طبیعت و اخلاق درهمآمیخته و باهم یگانه شوند. طبیعتی که چنان به اخلاق خود درآمیخته که وجودش را نمیتوان بی آن تصور کرد، هنر نیز همین احساس لذت وجود دارد. طبیعتی که در هنر، اخلاق خود را یافته است و از منطق درونی خویش پیروی میکند. در این کشاکش، همچنان که طبیعت درون آرایش مییابد و زبان، طبع شاعرانه پیدا میکند، طبیعت سرکش بیرون نیز به دست انسان از نو آرایشی مییابد و نیروهای وحشی از آن رانده میشود و طبیعتی میشود آرایش یافته به دست انسان و برای انسان، یعنی- یک باغ، یک طبیعت انسانی.