سیاست متعالیه (Mar 2012)
نسبت عرفان و سیاست
Abstract
دو مقوله عرفان و سیاست در زندگی فردی و اجتماعی انسانها و جوامع مهم و مؤثرند و هرکدام از این دو طرفداران و مخالفان خاص خویش را دارد. با عنایت به اینکه در اذهان، عرفان بیشتر بعد معنوی و اخروی تلقی میشود و سیاست قدرتخواهی و دنیاطلبی را متبادر میسازد این سؤال مطرح است که چه ارتباط و نسبتی بین عرفان به معنای روش شهودی برای وصول به حقیقت از طریق مجاهده و ریاضت و سیاست به معنای کسب قدرت برای اداره و تدبیر جامعه و حکومت وجود دارد؟ در پاسخ نظریات تباین، هم پوشانی وحدت عرفان و سیاست ارائه شده است. در این مقاله سعی شده تا با مطالعه و توصیف و تحلیل منابع مربوطه به بررسی و ارزیابی هر یک از دیدگاههای مذکور پرداخته و نظریه صحیح ارائه گردد. به نظر میرسد صاحبان نظریات تباین و همپوشی دچار خلط بین تصوف فرقهای و خانقاهی با عرفان ناب ثقلینی گشته و با چنین فرضهای اشتباهی به بحث و نتیجهگیری آن پرداختهاند، درحالیکه عرفان برآمده از جهانبینی خالص توحیدی منافاتی با شریعت و سیاست الهی نداشته همه آنها تحت تکلیف بندگی برای وصول به حقیقت و کمال قابل جمع میباشد.