مدیریت دولتی (Sep 2023)
پیشرانهای استراتژی بر اساس مدل مککنزی: مطالعه موردی
Abstract
هدف: اجرای موفقیتآمیز استراتژی در سازمانها، یکی از چالشهای اساسی مدیران و پژوهشگران حوزه مدیریت بوده است. در پژوهشهای استراتژی به ایجاد تناسب و تعادل بین اجزای سازمان، از یکسو و ادراک و برداشت استراتژیستها (مدیرعامل و مدیران ارشد) از موانع استراتژی، از سوی دیگر کمتر پرداخته شده است. این دیدگاه خاص، به استراتژی مانند یک «عمل» توجه میکند که حاصل فعالیتهای روزمره استراتژیست در بستر سازمانی است. با توجه به اینکه شکست استراتژی میتواند به هدررفت منابع سازمان منجر شود؛ پرداختن به این موضوع حائز اهمیت فراوانی است. در این پژوهش نویسندگان بهدنبال شناسایی موانع اجرای استراتژی، از نگاه تیم مدیریت ارشد در یک شرکت کشتوصنعت دولتی در ایران بودهاند. نویسندگان از مدل مککنزی، بهعنوان لنز نظری برای واکاوی شکست استراتژی استفاده کردهاند تا اجزای تشکیلدهنده هر عامل از مدل، از دیدگاه مدیران ارشد مجموعه شناسایی شود. روش: روش این پژوهش کیفی و از نوع مطالعه موردی اکتشافی، بهشیوه لانهگزینی است. برای گردآوری دادههای کیفی، از مصاحبه نیمهساختارمند استفاده شده است تا پژوهشگر همزمان به عمق کافی در خصوص سوژه پژوهش دست یابد و هم بتواند دادهها را بهطور نظاممند گردآوری کند. مصاحبههای بعدی برای گردآوردن دادهها یا توضیحات بیشتر صورت پذیرفت تا در نهایت مضامین تکراری شدند و اشباع پس از ۲۱ مصاحبه حاصل شد. پس از کدگذاری دادههای بهدستآمده با روش کدگذاری باز، دادههای حاصل از مشاهدهها و مصاحبهها تحلیل شدند. یافتهها: کدهای شناساییشده منفیومثبت و با تأثیر دوگانه بودند. از نظر تأثیر مثبتومنفی کدها بر اجرای استراتژی، ۱۵۵ کد با تأثیر منفی و ۲۹ کد با تأثیر مثبت، ۴ کد با تأثیر دوگانه و ۱۶ یادداشت (سؤالها و ابهامها) شناسایی شد. کدها در نهایت در ۲۱ مقوله و ۵ مضمون دستهبندی شدند. برخی از مقولهها عبارتاند از: بستر سازمان، روحیۀ کارآفرینی، برنامهریزی مشارکتی، ازدستدادن علاقهمندی کارکنان، تضاد منافع و آرا بین مدیران میانی و مدیر ارشد، مشکلات تدوین استراتژی، بیصلاحیتی مدیران، مشکلات مالی، سرخوردگی مدیریت ارشد، بیکاری مزمن و عدم تعهد، دخالت مدیر ارشد، عدم شفافیت در شرح وظایف و رؤیاپردازی استراتژی بهجای تدوین استراتژی. مضامین بهدستآمده نیز عبارتاند از: ارزشهای مشترک، سبک رهبری، اشکالات ساختار و سیستم، مهارت، کارکنان و استراتژی. نتیجهگیری: در این مطالعه ابعاد مدل مککنزی از دید مدیران ارشد و میانی بررسی و در نهایت مشکل عدم اجرای استراتژی شناسایی شد. بهعنوان مهمترین عامل، میتوان بهعدم وجود «ارزشهای مشترک» اشاره کرد؛ مسئله نمایندگی (مقوله هفتم)، سرخوردگی رهبر سازمان از ناهمسویی مدیران میانی با وی (مضمون یکم) و احساس بیعدالتی بین مدیران صف و ستاد (مضمون دوم) باعث میشود که رأس هرم سازمان، ارتباطاتی آشفته و پیچیده داشته باشد و سیگنالهای متناقضی به بدنه هرم سازمان مخابره کند. در بخش میانی سازمان نیز، دخالت مستقیم رهبر سازمان در امور مدیران میانی و گاهی دورزدن آنها و رویکرد سرکوبگرایانه مدیران میانی برای جلوگیری از این موضوع (مضمون اول)، باعث سردرگمی کارشناسان، احساس بیعدالتی و بیانگیزگی آنها میشود. ماهر نبودن مدیران میانی در کنترل اوضاع (مضمون دوم) به بیانگیزگی و بیعلاقگی کارکنان دامن میزند و در نهایت، گسست کاملی در فهم مشترک سازمانی در کلیه سطوح سازمان را شکل میدهد. نتایج پژوهش نشان میدهد که برای موفقیت استراتژی، به چیزی فراتر از یک روش خوب برای تدوین استراتژی نیاز است. همه اجزای هفتگانه سازمان باید در تناسب و تعادل باشند تا استراتژی به ثمر نشیند.
Keywords